آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

هوس ریواس

خوشگل شکموی مامان و بابا، چند روزه بدجوری بهونه مزه مزه کردن ریواس رو گرفتی، نه اینکه خیلی دلت بخواد بخوری ها، فقط چون میدونی تو بازار قزوین و تهران پیدا نمیشه هوس کردی. طفلکی بابا جون مهربون حسابی گشته ولی پیدا نمیشه که نمیشه. آخرش امروز به مامان جون جمیله زنگ زدم و ازشون خواستم اگه تو تبریز یا ارومیه پیدا میشه برامون بخرن. از دست تو شکمو...
11 خرداد 1390

اولین انبه

باباجون خیلی دیر از تهران برگشت، نزدیک ساعت 10 شب. وقتی رسید ما خواب بودیم، آخه نمی خواستیم بیدار باشیم و همه ش دلتنگی باباجون رو بکنیم. ولی هینکه رسید خونه با اولین بوسه بیدار شدیم. میدونی برات از تهران چی خریده بود؟ ... انبه، اولین انبه ای که تو بازار اومده، اونم گروووون... آخه میدونه مامانی انبه خیلی دوست داره. باباجون ماهت چند بار هم همه جا رو گشته بود و پیدا نکرده نبود. دست گلت درد نکنه باباجون که انقد دوستمون داری و به فکرمونی. عاشقتیم بیلیون بیلیون تا... ...
10 خرداد 1390

توپولی ناز- دومین تصویر نی نی

سلام کوچولوی 12هفته و 2 روزه مامان و بابا. امروز وقت دکتر داشتیم تا خانم دکتر ببینه فرشته کوچولوی ما چیکارا میکنه. صبح با ماشین، بابائی رو رسوندیم پیش تاکسی های تهران و بعد من و تو رفتیم مطب. جای پارک پیدا نمیشد و به زور یه جائی پیدا کردیم. بعد از نیم ساعت خانم منشی بهمون گفتن که بریم داخل. خانم دکتر منو خوابوند رو تخت تا عکستو ببینه... عزیزدلم از دفعه پیش تا حالا انقد بزرگ و نانازی و توپول موپولی و خوردنی شده بودی که نگو. منم انقد محو دیدن و قربون صدقه رفتنت شده بودم که اصلا متوجه نشدم خانم دکتر چیکار میکنه و چه جوری صدای قلب مهربون کوچولوتو میشنوه. فقط آخرش از خانم دکتر خواستم تصویرتو بهم بده تا هم به باباجونت نشون بدم و هم واسه آ...
10 خرداد 1390

مارکوپولو کوچولو در یاسوج و شیراز

5/3/1390: یاسوج- دانشگاه یاسوج- آبشار یاسوج- شیراز 6/3/1390: شیراز- ارگ کریم خان- موزه پارس- خانه نصیرالملک- خانه زینت الملک- باغ نارنجستان قوام- شاهچراغ- حافظیه- باغ جهان نما- دروازه قرآن- آرامگاه خواجوی کرمانی- قلعه کریمخانی- پارک تخت- باغ ارم- آرامگاه سعدی- بازگشت به تهران
7 خرداد 1390

سلام کوچولوی نازنین مامان و بابا

سلام نازنین مامان و بابا، خوب و خوشی عزیز دلم؟ جات گرم و نرم و راحته؟ امروز بالاخره وبلاگی رو که بیشتر از یک هفته ست باباجون و من برات درست کردیم، برات خوشگل کردم و از امروز شروع می کنیم به نوشتن برای تو هلوی به به مون. کوچولوی ریزه میزه مامان، امروز شما، با حساب کتابای خانم دکتر 11 هفته و 1 روزه که اومدی تو دل مامان و خدا شما فرشته کوچولوی نازنین رو از آسمون زیبا و پربرکتش صاف گذاشته وسط بغل مامان. آسمان زیبای من، نعمت خوشگل خدا، امروز تو قرائت قرآن، رسیدم به سوره انعام. اولین آیه ش اینجوری شروع میشه: " ستایش خدای یکتاراست که آسمان و زمین را آفرید" من و بابا هم از خدا جون مهربون خیلی خیلی ممنونیم که تو آسمون زیبامون رو به ...
31 ارديبهشت 1390