294 امین روز تولد-فرمانروای شاکی از دست مامان و بابا
1391/07/04
مدتیه یاد گرفتم خودم کارامو انجام بدم و مزاحم بقیه نشم، حتی میوه ها رو هم خودم با چنگال میخورم...
امروز هم نشسته بودم واسه خودم داشتم بازی می کردم...
که مامان اومد سراغم و شونه اش رو زد به موهام!!! آخه مامانی خوشت میاد من هم برس خودمو بکنم لای موهات؟!!!
تازه از دست مامانی خلاص شده بودم که بابایی اومد سراغم و جورابهاشو کرد تو دست و پام!!! آخه بابایی دوس داری منم جورابامو بکنم تو دست و پات و کفشامو از گوشات آویزوون کنم؟!!!
حالا یه روز هم که من کاری به کارشون ندارم، اونا ولم نمی کنن. اصلا من میرم مسواک انگشتیمو بردارم و دندونامو تمیز کنم...
بعدش هم می خوابم که دست از سرم بردارن. عجب زمونه ای شده ها...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی