پنجمین ماهگرد تولد فرمانروا
و تو پنج ماه پیش، در چنین لحظه ای، در یک عصر پائیزی متولد شدی و دنیایم را غرق شکوفه های عشق و مهربانی کردی. آن روز نه یک روز پائیزی که زیباترین و بهاری ترین روز سال بود. انگار بیش از آنکه آن روز، روز تولد تو باشد، این من بودم که تولدی دوباره یافتم و هر روز در کنار تو از قدرت و بزرگی خدا چیزها می آموزم و می بالم...
کودک بی همتای من نمی دانی وقتی در کنار تو هستم چقدر احساس کوچک بودن می کنم، وقتی با چشم های معصوم و مهربانت، عاشقانه به چشم هایم خیره می شوی. انگار تمام عشق و احساسات مادرانه من در برابر نگاه پرمهر تو، هیچ است و اندک...
عاشقانه دوستت دارم به خاطر تمام لحظه هایی که لبریز عشقم می کنی، به خاطر تمام ثانیه هایی که با معصومیت دوست داشتنیت، قلبم را به لرزه در می آوری. به خاطر تمام چیزهای پاکی که هر لحظه، از قدرت لایزال پروردگار در برابر چشمانم متجلی می سازی...
دعایم کن که لایق نام مادر باشم...
بار پروردگارا، هر لحظه هزاران هزار بار تو را شکر و هزاران هزار بار سجده بندگی...