اولین یادداشت مامان بعد از تولد فرمانروا
سلام فرشته کوچولوی مامان
امروز 12 روز از تولد تو نازنین می گذرد و من هربار که به چهره معصومت خیره می شوم، پر می شوم از اشک شکر، و هربار از خود می پرسم آیا تو همان موجودی هستی که در دل داشتم؟! اینچنین زیبا و کامل؟!
به راستی که وجودت نشانه ای است از عظمت پروردگار. با لبخندهای زیبایت، زندگی و امید در وجودم جوانه می زند و با گریه هایت، اشک در چشمانم حلقه می زند و این یعنی زندگی...
زیبای من، روزهای پر التهاب و استرسی بر همه ما گذشت و اکنون تو ،آرام و مهربان، در آغوش من هستی و من شدم مادر...
به راستی چه لفظ بزرگی! و من هر بار که در چشمان پاکت می نگرم، از خود می پرسم آیا مرا لیاقت این نام هست؟!
انگار بیش از آنچه من به تو بیاموزم، تو به من خواهی آموخت. عشق، صبر، لبخند، شکر، زیبایی، زندگی،...
معلم کوچک من، بیش از اینها به من بیاموز که من تشنه آموختنم. انگار تو آمده ای که هر لحظه، علم و عظمت و زیبایی خداوند را یادآور شوی...
بارالها، ای زیبای بی همتا، تو را سپاس، سپاس، سپاس...