آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

خداجون، بزرگترین طبیب دنیا

1390/7/14 10:31
412 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه: اون روز مثل همه روزهای معمولی دیگه شروع شد. بابایی و تو و من برای نماز صبح بیدار شدیم و بعد از یه تغذیه مختصر رفتیم پیاده روی. برگشتیم خونه و بعد از خوردن صبحانه تصمیم گرفتیم بریم برای کلاس های آمادگی تولد تو عزیزدلم ثبت نام کنیم، بعدشم رفتیم بازار تا برات خرید کنیم. اینطوری شد که پیاده روی نیم ساعته ما تبدیل به 6 ساعت پیاده روی شد و مامانی حسابی خسته شد، آیهان جون هم همینطور.  اون روز کمتر تکون خوردی ولی چون میدونستم خسته ای خیلی نگرانت نشدم. تازه تا فردا صبح چند بار با دست به شکمم زدم و باهات حرف زدم و بهت نور تابوندم تا مثلا سلول های مغزیت فعال بمونن و هوشت زیاد بشه.

سه شنبه: بابایی سرکار بود و تو خیلی آروم. نگران شدم ولی وقتی به بابایی گفتم، گفت: "پسر من قویه، طوریش نمیشه، از بس بهش نور تابوندی بی خواب شده و داره استراحت میکنه"

چهارشنبه: باباجون سرکار بود و تو آروم تر و بی صداتر، خیلی خیلی آروم. خواستم برم دکتر ولی گفتم صبر کنم تا بابایی بیاد. بعد از ظهر من و تو گل پسرم رفتیم حموم، بعد هم اومدیم ظرفارو شستم و آشپزخونه رو تی کشیدم که درد شدیدی تو کمرم احساس کردم. رفتم وضو گرفتم که دیدم همون اتفاق بدی که قبلا تو دانشگاه افتاده بود تکرار شده، اونم به مراتب بدتر. با همه این قضایا مشغول نماز شدم (نماز آخر وقت). هنوز یک ساعتی به اومدن بابایی مونده بود. به رکعت دوم نماز که رسیدم اشکم مثل بارون بهاری شرشر جاری شد، نمازو تموم کردم و پناه بردم به دامن بزرگترین دکتر دنیا، خداجون مهربون. برات صدقه دادم و رو تخت دراز کشیدم و برات کلی آیت الکرسی و چهار قل خوندم و صلوات فرستادم. خیلی ترسیده بودم ولی همینجور که داشتم برات آیت الکرسی می خوندم، شروع به حرکت کردی و حرکاتت بیشتر و بیشتر شد. خداجون مهربونم یه دنیا ممنون که انقد بزرگی و مواظب نینی من هستی.

باباجون اومد و وقتی چشمای سرخ منو دید، نگران شد و باهم رفتیم بخش زایمان بیمارستان خصوصی دهخدا، جالب بود که نه ماما داشتن و نه دکتر. به خانمی که اونجا بود گفتم که حرکاتت خیلی کم شده و من نگرانم. اونم گفت:" خوب کم شده دیگه، کاریش نمیشه کرد که، چیکار میشه کرد؟!" و من با خودم فکر کردم اینا با اینهمه اطلاعات پزشکی چطور میخوان مراقب مادر و نوزاد تازه تازه متولد شده باشن؟!! به هرحال یه خانم دیگه اومد و گفت که اگه بعد از غذا، تو حالت درازکش، نینی چهار تا تکون بخوره مشکلی نیست.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)