آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

مشغولیتهای بابایی

1390/6/30 17:00
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم، قند عسلم. حالت خوبه؟ پیش بابابزرگ و مامان بزرگ  خوش میگذره؟ میدونی 9 روزه همدیگه رو ندیدیم؟ تازه هیشکی هم نبوده که تورو بوس کنه. الهی فدات بشم. میدونم دلت حسابی واسم تنگ شده. آخه مثل اینکه اوایل هی مامانیو لگد می کردی که زود بیایی پیشم ولی از بس به حرفت گوش نداد دیگه ساکت شدی. مامانی جون هم تقصیر نداره. اونم داره واست چیزای خوشگل خوشگل می بافه که وقتی اومدی پیشمون، بپوشی و طنازی کنی.

 

 

از حال من هم اگه جویا باشی، شکر خدا خوبم، می گذره. بذار چند تا از خرابکاریامو بگم باهم بخندیم ولی به مامانی نگیا، خبببب...

دیروز تصمیم گرفتم آبگرمکنمونو که تازگیا مشکل داره درست کنم. کلی آچار و تجهیزات ریختم روی لباسشوییو شروع کردم به باز کردن اتصالات آبگرمکن. هی باز کردمو تمیز کردمو دوباره بستم. تو این باز و بسته کردنا چندتا از لاستیکا و واشرها پاره شدند و از بین رفتن. یکی از مهره ها رو هم هی پیچوندم، دیدم آچار می پیچه ولی مهره نمی پیچه. نگو که لوله دور خودش می پیچه. همین شد که لوله ترک برداشت. بالاخره بیخیال شدم و دست از کار کشیدم. رفتم فلکه آبو باز کردم اومدم آشپزخونه، دیدم چه آبی داره می ریزه از آبگرمکن. فلکه رو بستم و اتصالاتو چسب زدم. دوباره آبو باز کردم، دوباره نشتی داد. 7-8بار این داستان تکرار شد. الان کلی چسب دور لوله پیچوندم ولی چون هنوزهم نشتی میده، چندتا ظرفو با آب پرکردمو فلکه اصلی آبو بستم. آره پسرم، اینطور شد که الان خونمون آب نداره.

امروز هم تصمیم گرفتم فن دستشویی رو که چند روزیه از کار افتاده درست کنم. فن را باز کردم و بساط را پهن کردمو دل و روده اشو ریختم بیرونو با الکل تمیز کردم. بعد روغنکاری بستم سرجاش. ولی فن میگه کار نمیکنم که نمیکنم. هی فیوزو قطع کردم، فن رو نصب کردم، فیوزو وصل کردم، کلیدو زدم کار نکرد. تا اینکه بی خیال شدم. آره پسرم، الان هال رو نگا کنی هر قسمت از فن یه سمت افتاده.

خب، حالا به نظرت چیزه دیگه نمونده که تعمیرش کنم؟ خجالت نکشیا. من آچار به دست آماده ام.

 خبر تکمیلی: پسر گلم، فن رو درست کردم بیست. بهتر از فن نو داره کار می کنه. واسه آبگرمکن هم فعلا فرصت نشد، یه چند تا واشر و اتصالات باید بگیرم. کلاسای امروزم تشکیل نشد. نیم ساعت دیگه سوار ماشین میشم میام پیشتون.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

آیهان کوچولو
30 شهریور 90 10:02
سلام باباجون گلم، سه شنبه دهمین روز بود، من و مامانی هر روز چند دفعه به خودمون یادآوری می کنیم که چند روز گذشته و نکنه به بابایی گلم تنهایی خیلی سخت گذشته باشه؟! من و مامانی دیشب باز خوابتو دیدیم و کلی بوس و بغل کردیم.آخییییششش عب نداره بابایی مرد تا خرابکاری نکنه که کار یاد نمیگیره، فدای سرت. ولی چون آبگرمکن امانت صاحبخونه ست بهتره تعمیرکار بیاری بابای مهربونم. اینجوری وقتی اومدیم میتونم برم حموم و یه دسته گل بشم... خیلی خیلی دوستت دارم. هزار هزارتا بوس از صورت زیبای مثل ماهت
مامان آرمان
30 شهریور 90 23:00
سلام. ار بابت تبریک تولد پسرم ممنون.خوشحالمون کردید.