آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

سلام کوچولوی نازنین مامان و بابا

سلام نازنین مامان و بابا، خوب و خوشی عزیز دلم؟ جات گرم و نرم و راحته؟ امروز بالاخره وبلاگی رو که بیشتر از یک هفته ست باباجون و من برات درست کردیم، برات خوشگل کردم و از امروز شروع می کنیم به نوشتن برای تو هلوی به به مون. کوچولوی ریزه میزه مامان، امروز شما، با حساب کتابای خانم دکتر 11 هفته و 1 روزه که اومدی تو دل مامان و خدا شما فرشته کوچولوی نازنین رو از آسمون زیبا و پربرکتش صاف گذاشته وسط بغل مامان. آسمان زیبای من، نعمت خوشگل خدا، امروز تو قرائت قرآن، رسیدم به سوره انعام. اولین آیه ش اینجوری شروع میشه: " ستایش خدای یکتاراست که آسمان و زمین را آفرید" من و بابا هم از خدا جون مهربون خیلی خیلی ممنونیم که تو آسمون زیبامون رو به ...
31 ارديبهشت 1390

بازگشت از شمال و آزمون زبان مامان

22/2/1390: منجیل- لاهیجان (صبحانه)- رامسر - تله کابین رامسر (بام رامسر)- ناهار- دریاکنار- نور 23/2/1390: دریا کنار- پارک جنگلی نور (اسب سواری)- پارک و دریاچه الیمالات- ناهار- آبشار آب پری 24/2/1390: 25/2/1390:  ...
25 ارديبهشت 1390

اولین تصویر از فرشته کوچولو

امروز بالاخره تصمیم گرفتیم بریم پیش متخصص زنان تا مطمئن شیم که باردار هستم یا نه. علی جون (بابای نی نی) هم با اینکه بهش گفته بودم روی در مطب نوشته: " ورود آقایان اکیداً ممنوع"، کلی دلش می خواست که حتماً اونم باشه . واسه همینم امروز تهران نرفت و باهم رفتیم مطب . تو مطب خانم منشی پرسید: "مشکلتون چیه؟" منم گفم هیچی فقط احتمالاً باردارم! این شد که علی جون برامون کلی آب معدنی و آبمیوه خرید و خانم دکتر خوابوندم رو تخت .... یهویی خانم دکتر تصویر یه قورباغه کوچولوی نازو نشونم داد و گفت: " این سرشه، این دستاشه، این پاهاشه، اینم از صدای قلبش. می بینی خانم؟!! این سرشه، این.... رویانتون 8هفته و 2 روزشه. 18 آذر به دنیا میاد " منو بگو ....
10 ارديبهشت 1390