آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

آزمایش 5 دقیقه ای

هفته گذشته به طور اتفاقی یه آزمایشگاهی رو دیدیم که روش نوشته بود: تست بارداری در 5 دقیقه. ولی دیروقت بود و هم اطمینان نکردیم و از کنارش رد شدیم... امشب باباجون جعفر و مامان جون جمیله میرسن قزوین. فردا تولد باباجون جعفره، واسه همین بابایی پیشنهاد داد که بریم کیک تولد بخریم ولی چون دیروقت بود همه کیکا و دسرا تموم شده بود فقط تونستیم یه جعبه شیرینی بخریم. موقع برگشتن بابایی گفت حالا که وقت هست یه سری هم به اون آزمایشگاه بزنیم. ساعت 8:45 شب بود و 2 ساعت بیشتر تا رسیدن باباجون اینا نمونده بود. من مردد بود ولی باباجونت گفت بریم و رفتیم. چند دقیقه گذشت و خانم پرستار گفت جواب مثبته. من و بابایی هم حسابی غافلگیر شده بودیم و هم ذوق زده. از خانمه...
31 فروردين 1390

همه چی نشون میده تو به جمعمون اضافه شدی

سه روز از آزمون دکترا گذشته ولی من همچنان حالت تهوع دارم. سرگیجه و سردرد و تب وخستگی هم اضافه شده. زودی رفتم اینترنت رو چک کردم و دیدم بله همه این علائم، خبر از اومدن یه فرشته کوچولو میده. ایندفعه با همه دفعه های پیش فرق میکنه، حتی قبل از این علائم هم یه جورایی حس میکردم که تو به جمعمون اضافه شدی ولی چون چند دفعه هم قبلا از این احساسات بهم دست داده بود و جواب آزمایش منفی بود، باباجون میگه چند روز دیگه صبر کنیم، شاید ایندفعه هم مثل دفعه های قبله... ولی من مطمئنم این بار تو اومدی تو دل مامانی...
28 فروردين 1390

آزمون دکترا و اولین شیطنتهای نی نی

مامان امروز آزمون دکترا داشت. امسال اولین سالیه که آزمون دکترا به صورت جامع (کنکور) برگزار میشه. صبح باباجون منو رسوند دانشگاه بین المللی برای کنکور و خودش تا ظهر بیرون منتظرم موند. اما من همش سرگیجه و تهوع داشتم که فکر کردم به خاطر آزمونه ولی خوب ایندفه برخلاف امتحانات و آزمون های کلاسی و دانشگاهی قبل، هیچ استرسی نداشتم. آزمون ساعت 12 تموم شد و ساعت 1- 1.5 بهمون اجازه دادن بیایم بیرون، من و باباجون واسه ناهار برگشتیم خونه و بعد از ظهر هم آزمون تخصصی رو دادم. حالت تهوع و سرگیجه م هنوز خوب نشده..   ...
25 فروردين 1390