276 امین روز تولد- فرمانروا به جنگ اژدها می رود
1391/06/17
امروز بعد از ظهر دست پادشاه اعظم و ملکه مکرم را گرفتم و بردمشون شهربازی باراجین تا هوایی عوض کنند.
اونها از اینکه آورده بودمشون بازی کنن خیلی شاد و خندان بودند. من هم از شادی اونها خوشحال شدم.
سوار بر کالسکه فرمانروایی داشتم از شهربازی دیدن میکردم که ...
که خبر دادند اژدهایی به باراجین حمله کرده و همه از ترس اون فرار را برقرار ترجیح دادند. این بود که سریع خودمو بهش رسوندم و با یک حرکت پریدم پشتش.
بعد از یک نبرد جانانه بالاخره تونستم افسار اونو به دست گرفته و رامش کنم.
سپس برای استراحت کنار ساحل استخر رفتم که یهو متوجه شدم پدر اون اژدها به من حمله کرده...
دیدم اگه نجنبم این غول بی شاخ و دم من را یک لقمه چپ میکنه. پریدم پشت موتور و الفرار. خب، یک فرمانروای خوب باید بدونه کی عقب نشینی تاکتیکی هم بکنه!!!
اما سرعت اژدها زیاد بود و نفسهای آتشینش را پشت سرم احساس می کردم. این بود که یک موتور مسابقه ای سریع پیدا کرده و با اون خودم رو از مهلکه نجات دادم. البته عقب نشینی من از ترس نبود، فقط نمی خواستم رعایا بدون فرمانروا بمونند.