252 امین روز تولد- اولین چهار دست و پا رفتن
1391/05/24
خوب، تعریف از خود نباشه من کلا فرمانروای زرنگ و محتاطی هستم و همیشه وقتی به لبه تختخواب بابا اینا می رسیدم، دیگه جلوتر نمی رفتم، مبادا که بیفتم پائین. ولی امروز با همه روزای دیگه فرق می کرد...
امروز صبح که از خواب بیدار شدم یه قدرت شگرفی در وجودم احساس کردم...
دست ها و پاها آنچنان قدرتی پیدا کرده بودن که یهویی احساس کردم که می تونم پرواز کنم، و این بود که خودمو به لبه تخت رسوندم تا ارتفاع مناسبی برای پرش داشته باشم...
ولی همیشه اولین تجربه موفقیت آمیز نیست، شاتالاپ سقوط کردم و اوف شدم (ساعت حدود 8:15 صبح)...
ولی من بیدی نیستم که با این بادا بلرزم...
ادامه داستان در پست بعدی...
-------------------------------------
عسل دوست داشتنی من، امروز رسما چهار دست و پا رفتی، ان شاءالله همینقدر که در پرش از تختخواب سریع بودی، گام های موفقیت رو هم یکی پس از دیگری سریع و راحت برداری، بی اینکه سر و دماغت زخمی شه ولی مامانو بدجور ترسوندی شیطون بلا