آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

عکس های جشن اولین ماه فرمانروایی

1390/10/17 13:37
1,793 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز، 16ام اولین ماه زمستون بود. اما از بارون و برف خبری نبود. هوا آفتابی بود و گرم، مامان جون جمیله که می خواست از مامانی ملکه امتحان فرمانرواداری بگیره تا با خیال راحت قصرو ترک کنن، از مامانی ملکه خواست که منو حموم بده. ملکه هم برای اولین بار ، به روشی که از روی کتابش یاد گرفته بود، منو حموم داد (با دستیاری مامان جون جمیله)، و اینجوری دیگه نه آب توی گوشم رفت و نه شامپو توی چشام (دستت درد نکنه مامانی نازم)...

بعدش ملکه یه عالمه به من شیر داد و من غافل از ماجرا همه شو خوردم و به خواب رفتم، درست مثل زیبای خفته. اینجوری شد که باباجون جعفر و مامانی زودی سوار ماشین شدن و رفتن بیرون. منم با مامان جون جمیله تو خونه موندم...

وقتی بیدار شدم همه چیز مثل همیشه بود. ساعت نزدیکای 16:30 که شد، تازه یادم افتاد که 40 دقیقه بیشتر تا اولین ماهگرد من نمونده، به این زودی یک ماه از حکومت من روی زمین گذشت. ولی چرا هیچ خبری از جشن نبود، این بود که خودم دست به کار شدم و به تلافی نیم ساعت تمام شیر خوردم...

ساعت 17:10 شد، اما بازم خبری نبود، یه کم با عمال دربارم درد و دل کردم که ببینین هیشکی به فکر من نیست، ازشون پرسیدم ببینم اونا بویی از جشن شنیدن یا نه...

اما اونا هم چیزی ندیده بودن، دیگه حسابی کلافه و کفری شده بودم...

کم کم دیدم فریادهام به جایی نمیرسه و خواستم بخوابم که...

* بقیه در ادامه مطلب *

که یهویی پادشاه اعظم از در قصر وارد شد و برام آهنگ تولد تولد گذاشت. جلوی تخت پادشاهیم یه میز پر خوردنی گذاشتن که روش یه چیز گرد بود با یه مشعل روشن. انگار توی زمین بهش میگفتن کیک.

همه برام دست میزدن و تولدت مبارک میگفتن، اما من که اشتباه کرده بودم و می خواستم کمی ابهت پادشاهیمو نشون بدم و بگم این چیزا برام مهم نیست، هر کاری می کردن به کیکم نگاه نمی کردم و می گفتم مادیات که ارزشی نداره...


پادشاه اعظم یه چاقو داد به دستم و گفت:" ببر سر این کیک رو فرمانروا، ببر". اما من که فرمانروای قانون مداری بودم و می دونستم حمل سلاح سرد خلاف قانونه، یه کم ترش کردم و..


و امتناع کردم...


تا اینکه ملکه اومد و دیگه چاقو رو گرفتم به دستم و با متانت خاص شاهانه سر کیکو بریدم


بعدش باباجون جعفر، مزد یک ماه فرمانروایی روی زمین رو داد به دستم. اولش همه فکر می کردن من با اسکناس های زمینی آشنا نیستم و قبول نمی کنم ولی من که فرمانروای مقتصد و با سیاستی هستم اسکناس هارو محکم با دستم گرفتم و ول کن نبودم.

فقط نمی دونم چرا همه از این کارم کلی ذوق کردن و برام کلی دست زدن!!! مامان جون جمیله هم برام یه قبای پادشاهی جدید دوخته بودن.

 

 

* * مامان جون جمیله و باباجون جعفر، ممنون به خاطر همه چی. به خاطر وسایل خوشگل قصرم، به خاطر این 40 روزی که حسابی زحمت من و ملکه بانو و اداره قصرو کشیدین، به خاطر شب زنده داری هاتون، به خاطر همه عشق و محبتتون و به خاطر کیک و کادوهای امروز، یه عالمه دوستتون داریم **

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

متین مامی ایلیا
22 دی 90 0:09
اولین ماهگرد فرمانروائی تون روی زمین مبارک، عروسک کوچولو ویه عالمه بوس برات
مامانی درسا
22 دی 90 0:56
پسر عزیزم یه ماه گذشت خوبه زمین . در کنار مامان و بابا خوش میگذره . حتما" همین طوره . یکماهگیت مبارک عزیزم .
مامان یکتا
22 دی 90 10:18
سلام عزیزم اولین ماهگردت مبارک انشالله تولد صد سالگیت را جشن بگیری
مامان امیرناز
22 دی 90 11:27
سام عزیزم یک ماهگت مبارک نازم مرسی از مامان و بابای مهربون که این همه به فکرتن ایشالا همیشه خوش باشی
سمانه مامان پارسا جون
22 دی 90 17:00
سلام عزیزم ماشاا... چقدر بزرگ و ناز شده آیهان جون اولین ماهگردش هم مبارک باشه
مامان محمدجواد
22 دی 90 17:58
مرسی که وبلاگ پسرمو خوندین . خوش به حالت که نی نی خوشملت الان تو بغلته
مامان ترنم کوچولو
22 دی 90 22:54
مبارکه عزیزم.همیشه به جشن وشادی
الهام (مامان لنا)
23 دی 90 23:38
سلام وبلاگ مفیدی داری مرسی که بهم سر زدی عسل خاله رو ببوس
مامان آرمان(مونا)
25 دی 90 0:47
مبارکه جالبه توس سال اول مامان و بابا ها هی تولد میگیرن سالهای بعدی نی نی ها دائم تولد میگیرن. پسر من که از تولد دو سالگیش تا الان 4 ماه نگذشته دقیق نمیدونم 7 ،8 بار تولد گرفته ایشالا گل پسرت سلامت و خندون باشه،شما هم براش تولد بگیرید
مامان سونیا
25 دی 90 9:41
سلام عزیزم یک ماهگیت مبارک باشه عزیزم به ماهم سر بزنید
مامان سونیا
25 دی 90 9:41
سلام عزیزم یک ماهگیت مبارک باشه عزیزم به ماهم سر بزنید
lمامان سانلی
25 دی 90 18:30
زمینی شدنت مبارک عزیز دلم.اسمت خیلی قشنگه دست مامانی درد نکنه با سلیقه خوبش