گوسفند آیهان جون
سلام عزیزدلم، پسر خوشگل و نازم. دیروز عید قربان بود و باباجون به خاطر سلامتی تو نازنین پسرمون، یه گوسفند قربانی کرد. البته چون ما اینجا کسی رو نداریم، بابایی یه آقایی رو آورد که سر گوسفندو ببره. غصه ت نشه ها مامانی، گوسفنده راحت مرد، تقلا و بع بع هم نکرد، آروم و بی صدا کشته شد، انگار که اعتراضی نداشت و دلخور نبود. بابایی و من هم تا 1.5 بعد از نصف شب بیدار بودیم و مشغول تمیز کردن گوسفند و قسمت کردن گوشت ها. اولین بارمون بود ازین کارا می کردیم. از خستگی و درد شونه و کمر مردیم ولی به عشق تو تحمل کردیم. ان شاءالله که خداجون قبول کنه
آقا گوسفنده گونی تنش کرده تا جعبه ماشینمونو کثیف نکنه!
آقا گوسفنده از گونی اومده بیرون تا سر و گوشی آب بده!
آقا گوسفنده و آقای قصاب تو حیاط خونه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی