آیهانآیهان، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

آیهان فرمانروای ماه

295 امین روز تولد-فرمانروا در نمایشگاه با نوای کاروان

1391/7/5 22:15
1,252 بازدید
اشتراک گذاری

1391/07/05

از قیلوله که بیدار می شم لباسامو می پوشم و یه کم آب می خورم که برای پیاده روی انرژی کافی داشته باشم.

دست مامان و بابا رو میگیرم میبرمشون نمایشگاه "با نوای کاروان" (ویژه ایام دفاع مقدس) که در پارک ملت برگزار میشه.

در ورودی نمایشگاه چادری مخصوص نی نیها برپا کردن. بازدیدی از اونجا می کنم.

چند نفری هم دور یک میز نشستن و نقاشی می کنن. سری هم به اونا میزنم و راهنماییشون می کنم تا کارای بهتری ارائه بدن.

بعد میرم کنار نیروی ویژه و دستی بر شونه اش میزارم و خدا قوت بهش میگم.

به نیروی ضد شورش هم خسته نباشیدی میگم و جنس جلیقه ضد گلوله اش رو کنترل میکنم که چینی نباشه.

**بقیه در ادامه مطلب**

در قسمتی از نمایشگاه یه خیمه ای برپا کردن و سجاده ای داخلش انداختن. داخلش میشینم و راز و نیاز آغاز می کنم.

نمایشگاه قسمتهای متنوع دیگه ای هم داشت که به اونا سر زدیم.

بیرون نمایشگاه تو چمنا موکت انداخته بودن و روی یک صفحه بزرگ فیلم نشون میدادن. فرصتی شد روی موکتا چرخی بزنم و فیلم تماشا کنم.

کارمون تو نمایشگاه که تموم شد رفتیم شهربازی پارک. عموی اون بچه اژدهایی که تو بوستان باراجین رامش کرده بودم (روز 276 تولد) و پدرش دنبالم کرده بود، تو این شهربازی بود. منم برای انتقام از داداشش، نشستم پشت این و ازش سواری گرفتم.

بعد از شهربازی هم رفتیم فروشگاه پروما. تا مامان و بابا خریداشونو انجام بدن، منم با یه بچه ببر آشنا شدم و باهاش بازی کردم.

و بالاخره یک روز پر از تلاش و کوشش که مثل بعضیا در راه خدمت به مردم سپری شد، به اتمام رسید و به قصر برگشتیم تا روزی دیگر و خدماتی دیگر...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)